محل تبلیغات شما

گروه زمین شناسی دانشگاه شوکت بیرجند



سلام به همتون

قبل از هر چیز به مهدی خان میری بابت قبولی در مقطع دکتری دانشگاه شیراز تبریکعرض میکنم و امیدوارم موفقیتت روز افزون باشه.

وقتی از سرکار خسته و کوفته میام خونه و می خوابم و خواب شما و دوران دانشگاهرو میبینم تا چند روز حالم بد میشه.

میدونید چرا؟؟؟چون فقط همون چند لحظه خواب رو پیش شمام و وقتی بیدار میشم بازمباید حسرت بخورم که نمیتونم بعضی هاتون رو یه بار دیگه ببینم.فقط یه بار دیگه

شما هم خواب بچه ها و دانشگاه رو میبینین؟شما هم واسه بهترین روزای زندگیموندلتنگین؟؟؟

بی خیال!!!میدونم که اگه ادامه بدم اولین نفری که اشکش در میاد خودمم.


بریمادامه مطلب





سلام و وقت بخیر به تماااااام ورودی های زمینشناسی ۹۱ دانشگاه بیرجند

خب طبق معمول همیشه بازم منم چون هیشکی دیگهنمیاد پست بزاره و این اصلا حس خوبی بهم منتقل نمیکنه.
علت عدم فعالیت نویسنده هامون رو من متوجهنمیشم.
شاید دوران دانشگاه واسه من خیلی خاطره انگیزبوده یا شایدم واسه بقیه بچه ها فقط گذر عمر بوده.واقعا نمیدونم.
از خیلی هاتون گله مندم چون خیلی زود همه چیوفراموش کردین.
اون گریه های روزای آخر با این بی تفاوتیالانتون هیچ تناسبی نداره.
به قول مهدی خان میری بگذریم.
دقت کردین که تو اخبارمون هیچ خبری از مهدینیستش.شماها هم که هیچ خبری ازش نگرفتین به جز یه نفرتون!!!
مهدی تلگرامش رو پاک کرده و فعالیتش تو اینستاروبه طرز چشمگیری کاهش داده.
علتش هم اینه که تو یه برهه ی حساسی از زندگیشقرار داره و تا چند وقت دیگه قراره جواب کنکور دکتراش بیاد.
قول داد که بیاد و یه خودی نشون بده تو وبلاگ ولیزد زیر قولش


خببببببببب!!!!


به نام خداوندگار دوست که هر چه داریم از اوست.
سلام و وقت بخیر خدمت بهترین هم کلاسی های دنیا
بازم مثل همیشه امیدوارم که هر کجای این کره خاکی که هستین حالتون خوب باشه.
من علی قلی زاده هم کلاسی قدیمی تون اومدم که پست جدید براتون بنویسم تا اون حال و هوای دانشگاه از ذهنتون دور نشه.
تو این مدت خبر های زیادی به دستم رسیده که میخوام اینجا بنویسم تا اگر که بعدها به وبلاگ سر زدیم این اتفاقات رو فراموش نکنیم


نظر مثبتتون راجع به ادامه مطلب چیه؟؟؟





 سلام به بهترین هم کلاسی های دنیا

حالتون عالی هست یا نه؟انشالله که حال همتون خوب باشه

خب قسمت شده که تا امروز من زنده باشم و این پست رو بزارم و واسه همین خاطرخداروشکر میکنم.

داریم آخرین روزای بهار رو سپری میکنیم و منتظر یه تابستون گرم و دلچسب هستیم.

بالاخره من جشن ازدواجم رو گرفتم و از همتون بابت تبریک گفتناتون چه در تلگرام وچه در اینستاگرام متشکرم.
راستش میخوام در مورد تجربیاتی که در این یک سال و نیم کسب کردم صحبت کنم وامیدوارم که در تصمیم گیری های آیندتون مفید واقع بشه.

با یه ادامه مطلب چطورین؟؟؟؟؟؟؟؟





سلام و عرض ادب خدمت هم کلاسی های عزیزم.امیدوارم و میخوام که حالتون خوب باشه و جیباتون پره پول
خب طبق معمول همیشه دوباره من اومدم که بازم براتون بنویسم.نمیدونم پست هایی که میزارم خوبن یا بد ولی اینو میدونم که باید بنویسم.
داریم به اواسط سومین ماه از اولین فصل سال میرسیم و روز به روز هم هوا گرم تر میشه و روزه گرفتن سخت تر
ولی چیزی که سختی رو بیشتر میکنه اینه که داریم به سومین سال از جدایی مون نزدیک میشیم .
آره.به همین زودی سه سال گذشت و همین جوری هم داریم بزرگتر و بزرگتر میشیم و چهره هامون داره از خاطر همدیگه کمرنگ و کمرنگ تر میشه.
نمیدونم بعد از گذشت این سه سال شما هم واسه بچه ها و دانشگاه دلتون تنگ شده یا نه؟؟؟


مثلا دلتون واسه استااااااد گفتنا و آقا دیگهههههه گفتنای خانوم نصیری تنگ شده یا نه؟؟؟
یا دلتون واسه هیتلری راه رفتن خانوم نجار با اون کفشای بنفش رنگش تنگ نشده.که وقتی وارد دانشکده میشد صدای پاش میومد.؟؟؟
دلتون واسه مغرور بازیای میری و لعنتی گفتناش تنگ نشده؟؟؟
دلتون واسه ساز مخالف زدنای گرامی تنگ نشده؟؟؟؟
دلتون واسه جذبه ی خانوم البرز که آدم میترسید باهاش حرف بزنه تنگ نشده؟؟؟
واسه مهربونیا و نقاشی های خانوم شمشیری چی؟دلتون تنگ نشده؟؟؟
دلتون واسه جزوه نوشتنای حجت تنگ نشده؟؟؟ هممون دلمون قرص بود که همه چیزو کامل یادداشت میکنه
یا دلتون واسه خسته شدنا و غر زدنای آخر کلاس خانوم رضایت تنگ نشده؟؟؟؟
واسه صادق خان کاظمی که می گفت : دومرتبه تکرار .واسه اونم دلتون تنگ نشده؟؟؟
واسه قیافه ترم یک من که ابروهام از ابروی دخترا هم باریک تر بود.دلتون تنگ نشده؟؟؟
واسه رحیم دوستی که وقتی می خواست یه جمله حرف بزنه پنج تا عزیزم توش بود؟؟؟
دلتون واسه کرمانی حرف زدن سعید که جمشیدی پور ترجمش میکرد چی؟؟؟
واسه پررو بازیای سلامی و سادگی قادری دلتون تنگ نشده؟؟؟
واسه چایی های خوش عطر حسن نژاد چی؟واسه اینم دلتون تنگ نشده؟؟؟
دلتون واسه جمله ی ماندگار رییس السادات که گفت:زمین شناس توی دشت راه نمیره که.دلتون تنگ نشده؟؟؟
واسه نوشابه خوردن سرکلاس دکتر شریعتی که میخواست چرت نزنیم چی؟؟؟
واسه آزمایشگاه تهیه مقطع و کلاس ۱۰۴ و ۱۰۵ دلتون تنگ نشده؟؟؟
راستی!!!واسه اون راننده زشته که وقتی سوار ماشینش میشدیم تا خود شهر باید آرزوی زنده موندن میکردیم دلتون تنگ نشده؟؟؟


آره!!!واسه همه ی اینا دلمون تنگ شده ولی هیچ کاری از دستمون برنمیاد و فقط تنها کاری که میتونیم بکنیم اینه که یه آه از ته دل بکشیم و بگیم : یادش بخیر

بدرود

سلام و عرض ادب به بهترین هم کلاسی های دنیا.
من نمیدونم چرا اینقد بی حال و حوصله شدینیه کوچولو وقت بزارین و بیاین یه پست بزارین
آخرین باری که نویسنده هامون پست گذاشتن دلار چهار تومن بوده و الان شده پونزده تومن.خواهشا تا نشده پنجاه تومن بیاین یه خودی نشون بدین دیگه
با گرونیا چیکار میکنین؟کمر من که شکسته وحشتناک.دیگه از پس خرجای عروسی برنمیام.
حتما خبردار شدین که جشن ازدواجم عقب افتاده و شده شونزدهم خرداد.بار دیگر از همتون دعوت به عمل میارم که با تشریف فرمایی تون منو خوشحال کنید و تنهام نزارید

میخوام یکی از سوتی هایی رو که روزای اول دانشگاه دادم رو بهتون بگم تا تو این اوضاع ناجور یه کم خنده بیاد رو لبتون

ادامه مطلب لطفا.




سلام و صبح بخیر به تمااااام هم کلاسی های عزیزم.

امیدوارم هر جا هستین حالتون خوب باشه و ساز دلتون کوک.

من سه بار شده دارم این مطلب رو مینویسم و هر بار به دلایلیپاک میشه .

در جریان هستین که هفته آینده روز سه شنبه ساعت ده صبح یه دورهمی کوچکی خواهیم داشت

که حضور همتون باعث خوشحالی و رفع دلتنگی خواهد شد

امروز دهم اسفند زادروز هم کلاسی عزیزمون خانوم نصیریهستش.تولدتون مبارک استااااااااااد

بریم تا از اوضاعدوستان به صورت دقیق با خبر بشیم






سلام دوستان.
خب دوباره منم تا پست قبلیمو تکمیل کنم و این روند رو به رشد وبلاگ رو بهبود ببخشم.
امروز هم به سراغ پنج نفر از هم کلاسی هامون میریم تا با کسب اجازه ازشون یه خورده باهاشون شوخی کنم و از اوضاع احوالشون با خبر بشیم.
این وبلاگ تنها متعلق به من نیست و یک مکان برای دلنوشته های همه ی ماست تا سال های سال از حال همدیگه با خبر باشیم پس ازتون میخوام که همگی کمک کنین و هر کسی یه متن برای وبلاگ بنویسه.مرسی از همگی
خب پنج نفر امروز کیا میتونن باشن؟؟

ادامه مطلب رو از دست ندین پس!!!!!!!!!


سلااااااااااااام به بهترین هم کلاسی های دنیا
چند وقته همش میخوام پست بزارم ولی خستگی و کار امونم نمیداد تا این که بالاخره امروز بیکار شدم و زمان رو غنیمت دونستم
قبل هر چیزی اعتراف میکنم که دلم واسه تک تکتون و هر لحظه از دوران کارشناسیمون خیلی خیلی تنگ شده
فک کنم دو سال بیشتر شده که کسی پست نزاشته .به کمک همتون واسه بازسازی دوباره وبلاگ نیازمندمدمتون گرم
از بچه ها کی خبر داره که کجا هستن و چیکار میکنن؟؟؟بریم تا یه کم از اوضاع همدیگه با خبر شیم
ادامه مطلب لطفا






سلام و روز بخیر خدمت هم کلاسی های عزیزم

ایشالا که در پناه پروردگار خودتون و خونوادتون سلامت و تندرست باشین وبیماری کرونا ازتون به دور باشه.

همین اول باید بگم که این مطلب رو من یک ماه پیش نوشتم ولی نمیدونم چرا تو وبلاگ قرار نمی گرفت.

طبق روالی که این روز ها تمام دنیا دارن این پست منم مربوط به بیماریکووید ۱۹ میشه.

ویروسی که روز به روز با رشدی تصاعدی داره دنیا رو به تسخیر خودشدرمیاره و همه چی رو تحت تاثیر قرار میده.

اوضاع اصلا خوب نیست و روز های سختی و دلهره آوری رو داریم پشت سرمیزاریم.

دلمون لک زده واسه بغل بابامون.بوسیدنشون و خیلی چیزایدیگه که یکیش قدم زدنای خیابون مدرس بیر.

خدا خودش این بیماری منحوس رو از جامعه بشری دور کنه و مردم رو بهروال عادی زندگیشون برگردونه.

از همتون میخوام به سوالی که تحت عنوان این پست گذاشتم پاسخ بدین.

منتظر جواب های جالبی ازتون هستم.

یه متن هم در ادامه مطلب میزارم که میدونم تا سال های سال میتونه بهیادگار بمونه.

همتون رو به خداوند منان میسپارم.

تا درودی دیگر بدرود

 

 

 

 


گذشته هارو دوره کنروزای خوبمون گذشتیه شب ازون شبای خوبچرا دوباره برنگشت؟؟؟؟

سلام.من علی قلی زاده هستم و دوباره با یه پستجدید در خدمتتونم.

راستش موضوعات و مطالب زیادی برای نوشتن تو سرمهست ولی کار و نبود وقت اجازه نمیده که اونارو با شما به اشتراک بزارم.

یکی از خاطره انگیز ترین دوران هر فردی توزندگیش زمانیه که آدم زندگی مستقل رو تجربه میکنه و وارد خوابگاه های دانشجوییمیشه.

بریمتا خاطراتی از دوران خوابگاه رو مرور کنیم.




اگه به پست روزای تلخ و شیرین دانشجویی مهدی میری سر بزنین گفت که هفته ی متفاوتی داشته.

اگه به بخش نظرات همین پست برین من نوشتم که این هفته زندگی تکراری نبود.

اگه به پست و من الله توفیق حانیه نجار سر بزنین گفت که ترمی پر از اتفاق و هیجان انگیزی رو سپری کرده.

اگه به کلیپ خداحافظی بچه ها تو اتوبوس نگاه کنین مهدی ازم پرسید بهترین خاطرت چیه؟
من گفتم:قدم زدن اون شب تو خیابون مدرس ساعت ۱۰ شب.مهدی خودت بهتر میدونی دیگه.
اگه یادتون باشه رو بورد دانشکده اسم منو زده بودن که به دفتر ریاست مراجعه کنم.
یه نامه از کمیته انضباطی بود.همه ازم میپرسیدن این نامه واسه چیه.منم میگفتم چهکند.
تو مطلب تبریک وبلاگ گفتم که ما همیشه حرفامون رو به صورت رمز اینجا گفتیم.
راستی اون شب چه اتفاقی افتاده بود؟





بر میگردیم به بهمن سال ۹۱.

ترم یک با اون همه خاطره سازی و بچه بازیامون تموم شده بود.

شاید بهتره بگم دوران خوشی ها داشت به آخراش می رسید و روزای سخت کم کم داشت از راه می رسید.

شاید بهترین خاطره ای که از ترم ۲ یادم میاد اینه که یه شب با دوتا از بچه ها کل بیرجند رو پیاده روی کردیم و کلی کافی میت خریدیم.اون شب دیگه هیچ وقت تکرار نشد.

با شروع ترم خیلی از بچه ها دیگه پیشمون نبودن و به خاطر تغییر رشته رفته بودن.

هنوز روابط بین بچه ها اونقد خوب نبود که حال همدیگه رو بپرسیم.شاید تهش به یه سلام ساده خشک و خالی ختم میشد.

دوران عجیبی بود و شناخت کافی از همدیگه وجود نداشت و چند دستگی تو کلاس موج میزد.

تو این ترم برای بار اول لاو استریت رو با کلی گریه کشف کردم.

حس از دست دادن رو برای اولین بار تجربه کردم مثه رفتن جان از بدن.دیدم که جانم می رود.

شاید بعد از ترم آخر سخت ترین ترم از لحاظ روحی روانی واسم بود.

از مسائل عاطفی که بگذریم به دروس این ترم میرسیم.

اولین ترمی بود که خودمون انتخاب واحد میکردیم.هنوز فکر میکردیم که این ترم هم باید همون ۱۷ واحد رو بردایم.

بریم یه نگاهی به درسای این ترم بندازیم.



آخرین جستجو ها

کد شکلاتی olunmube Jessica's page اخبار آموزش و پرورش Christopher's notes کتابخانۀ باقرالعلوم (ع) شهر زاینده رود theodistcata وبلاگ عباس زمانی کنگره60 لژیون شماره15 رودکی شهرقدس،درمان قطعی اعتیاد کاملا رایگان... پیشگیری،مهار،درمان اعتیاد... diapamatmo klonhudbaca