قبل از هر چیز به مهدی خان میری بابت قبولی در مقطع دکتری دانشگاه شیراز تبریکعرض میکنم و امیدوارم موفقیتت روز افزون باشه.
وقتی از سرکار خسته و کوفته میام خونه و می خوابم و خواب شما و دوران دانشگاهرو میبینم تا چند روز حالم بد میشه.
میدونید چرا؟؟؟چون فقط همون چند لحظه خواب رو پیش شمام و وقتی بیدار میشم بازمباید حسرت بخورم که نمیتونم بعضی هاتون رو یه بار دیگه ببینم.فقط یه بار دیگه
شما هم خواب بچه ها و دانشگاه رو میبینین؟شما هم واسه بهترین روزای زندگیموندلتنگین؟؟؟
بی خیال!!!میدونم که اگه ادامه بدم اولین نفری که اشکش در میاد خودمم.
بریمادامه مطلب
سلام و وقت بخیر به تماااااام ورودی های زمینشناسی ۹۱ دانشگاه بیرجند
خببببببببب!!!!
سلام به بهترین هم کلاسی های دنیا
حالتون عالی هست یا نه؟انشالله که حال همتون خوب باشه
خب قسمت شده که تا امروز من زنده باشم و این پست رو بزارم و واسه همین خاطرخداروشکر میکنم.
داریم آخرین روزای بهار رو سپری میکنیم و منتظر یه تابستون گرم و دلچسب هستیم.
با یه ادامه مطلب چطورین؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام و صبح بخیر به تمااااام هم کلاسی های عزیزم.
امیدوارم هر جا هستین حالتون خوب باشه و ساز دلتون کوک.
من سه بار شده دارم این مطلب رو مینویسم و هر بار به دلایلیپاک میشه .
در جریان هستین که هفته آینده روز سه شنبه ساعت ده صبح یه دورهمی کوچکی خواهیم داشت
که حضور همتون باعث خوشحالی و رفع دلتنگی خواهد شد
امروز دهم اسفند زادروز هم کلاسی عزیزمون خانوم نصیریهستش.تولدتون مبارک استااااااااااد
سلام و روز بخیر خدمت هم کلاسی های عزیزم
ایشالا که در پناه پروردگار خودتون و خونوادتون سلامت و تندرست باشین وبیماری کرونا ازتون به دور باشه.
همین اول باید بگم که این مطلب رو من یک ماه پیش نوشتم ولی نمیدونم چرا تو وبلاگ قرار نمی گرفت.
طبق روالی که این روز ها تمام دنیا دارن این پست منم مربوط به بیماریکووید ۱۹ میشه.
ویروسی که روز به روز با رشدی تصاعدی داره دنیا رو به تسخیر خودشدرمیاره و همه چی رو تحت تاثیر قرار میده.
اوضاع اصلا خوب نیست و روز های سختی و دلهره آوری رو داریم پشت سرمیزاریم.
دلمون لک زده واسه بغل بابامون.بوسیدنشون و خیلی چیزایدیگه که یکیش قدم زدنای خیابون مدرس بیر.
خدا خودش این بیماری منحوس رو از جامعه بشری دور کنه و مردم رو بهروال عادی زندگیشون برگردونه.
از همتون میخوام به سوالی که تحت عنوان این پست گذاشتم پاسخ بدین.
منتظر جواب های جالبی ازتون هستم.
یه متن هم در ادامه مطلب میزارم که میدونم تا سال های سال میتونه بهیادگار بمونه.
همتون رو به خداوند منان میسپارم.
تا درودی دیگر بدرود
راستش موضوعات و مطالب زیادی برای نوشتن تو سرمهست ولی کار و نبود وقت اجازه نمیده که اونارو با شما به اشتراک بزارم.
یکی از خاطره انگیز ترین دوران هر فردی توزندگیش زمانیه که آدم زندگی مستقل رو تجربه میکنه و وارد خوابگاه های دانشجوییمیشه.
اگه به بخش نظرات همین پست برین من نوشتم که این هفته زندگی تکراری نبود.
اگه به پست و من الله توفیق حانیه نجار سر بزنین گفت که ترمی پر از اتفاق و هیجان انگیزی رو سپری کرده.
بر میگردیم به بهمن سال ۹۱.
ترم یک با اون همه خاطره سازی و بچه بازیامون تموم شده بود.
شاید بهتره بگم دوران خوشی ها داشت به آخراش می رسید و روزای سخت کم کم داشت از راه می رسید.
شاید بهترین خاطره ای که از ترم ۲ یادم میاد اینه که یه شب با دوتا از بچه ها کل بیرجند رو پیاده روی کردیم و کلی کافی میت خریدیم.اون شب دیگه هیچ وقت تکرار نشد.
با شروع ترم خیلی از بچه ها دیگه پیشمون نبودن و به خاطر تغییر رشته رفته بودن.
هنوز روابط بین بچه ها اونقد خوب نبود که حال همدیگه رو بپرسیم.شاید تهش به یه سلام ساده خشک و خالی ختم میشد.
دوران عجیبی بود و شناخت کافی از همدیگه وجود نداشت و چند دستگی تو کلاس موج میزد.
تو این ترم برای بار اول لاو استریت رو با کلی گریه کشف کردم.
حس از دست دادن رو برای اولین بار تجربه کردم مثه رفتن جان از بدن.دیدم که جانم می رود.
شاید بعد از ترم آخر سخت ترین ترم از لحاظ روحی روانی واسم بود.
از مسائل عاطفی که بگذریم به دروس این ترم میرسیم.
اولین ترمی بود که خودمون انتخاب واحد میکردیم.هنوز فکر میکردیم که این ترم هم باید همون ۱۷ واحد رو بردایم.
درباره این سایت